جدول جو
جدول جو

معنی دندان شکن - جستجوی لغت در جدول جو

دندان شکن
شکنندۀ دندان، آنچه دندان را بشکند، کنایه از پاسخ صریح و قاطع، جواب سفت و سخت
تصویری از دندان شکن
تصویر دندان شکن
فرهنگ فارسی عمید
دندان شکن
(سِ تَ دی دَ / دِ)
شکننده دندان. که دندان را بشکند و خرد کند. (یادداشت مؤلف) :
وگر کم همه خرد کردی دهن
به سیصدمنی مشت دندان شکن.
اسدی.
، قاطع. بی تردید و تزلزل. بدون باری به هر جهت و لیت و لعل:
گر نگردد طعنۀ سنگین دلی دندان شکن
می توان خون خود از لبهای او آسان گرفت.
صائب (از آنندراج).
- جواب دندان شکن، مفحم. جوابی سخت تند و خشن و مخالفت آمیز. پاسخ مخالف مستدل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دندان شکن
آنچه که دندان را بشکند و خرد سازد
تصویری از دندان شکن
تصویر دندان شکن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دندان زدن
تصویر دندان زدن
دندان فرو بردن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان شو
تصویر دندان شو
دندان پاک کن، آلتی که با آن دندان ها را می شویند، مسواک
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
دندان شو. سواک. مسواک. دندان زدای. دندان سای. دندان شویه. (یادداشت مؤلف). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ)
دندان افکندن. خرد کردن دندان. سن ّ. (تاج المصادر بیهقی) :
گر به سنگ ستمم عشق تو دندان شکند
دل ز لبهای تو دندان طمع برنکند.
کمال خنجندی.
- دندان کسی راشکستن، خرد کردن دندان وی:
ترسم که برآرد آشکارا
آن دندان کز نهان شکستم.
خاقانی.
- ، کنایه از شکست دادن و مغلوب و منکوب کردن او:
دیدم که زبان سگ گزنده ست
دندان جفاش از آن شکستم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ رَ/ رِ دَ / دِ)
قسمی از ماهی که گوشت آن بغایت لذیذ و لطیف باشد. (غیاث) (آنندراج) :
ماهیش دندان فکن گشت و صدف گوهرنمای
گاو او عنبرفزای و ساحلش سنبل گیا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی از بخش کن شهرستان تهران است که 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خَ شِ کَ)
کنایه از زیبا و خوش خنده:
در حال خاقانی نگر بیمار آن خندان شکر
زآن چشم بیمار از نظر چشم مداوا داشته.
خاقانی.
، خوش لب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ)
خرم شدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود.
مولوی.
- خندان شدن شمشیر، کنایه از دندانه دار شدن شمشیر و مانند آن. (آنندراج) :
قیمت شمشیر کم گردد چو خندان میشود.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ شُ دَ)
با دندان گاز زدن چیزی را. به دندان گاز گرفتن. فروبردن دندان در چیزی. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از گزیدن. (آنندراج) :
گر تو ای شاه مرا در دهن شیر کنی
تا مرا گاه طپانچه زند و گه دندان.
فرخی (از آنندراج).
امتحان بیکارباشد آن دل چون سنگ را
بیضۀ فولاد مستغنی است از دندان زدن.
صائب (از آنندراج).
، آزار رساندن. گزند رساندن:
آتش ابراهیم را دندان نزد
چون گزیدۀ حق بود چونش گزد.
مولوی.
، ضربه زدن با دندان (در فیل) : فیل دندان بزد و او را به دو نیم کرد. (تاریخ بیهقی) ، مقابله و برابری کردن. کنایه از برابری کردن است. (برهان) (ناظم الاطباء) :
ای بسا خصم که با شیر همی زد دندان
خدمت او به ضرورت ز بن دندان کرد.
امیرمعزی (از آنندراج).
، خصومت ورزیدن و کینه خواستن. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (برهان). کنایه از جنگ کردن است، خوردن. (از آنندراج). با نوک دندان پاره ای از چیزی را کندن و خوردن. (یادداشت مؤلف) ، چسبیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ / کِ شَ / شِ)
لغت بسیار معمول و متداولیست در قزوین، و آن سی وسه دانه گندم پخته است به نخ کشیده که از گردن کودک یا سقف گاهوارۀ او می آویزند تا طفل آن را با دندان، کشیدن یا خاییدن تواند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
اسنان السباع. گیاه دائمی شیره دار از تیره مرکبات با برگهای فراهم و گلهای زرد روشن بر روی ساقۀ بلند، برگهای نورستۀ آن خام و پخته خوراکی است. دانه هایش دارای رشته هایی است به شکل چتر که باد بآسانی آنها را می برد. قاصدک. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
گزیدن، گاز زدن، خصومت ورزیدن کینه خواستن، برابری کردن، چسبیدن، میل کردن طمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان زدن
تصویر دندان زدن
((~. زَ دَ))
گزیدن، گاز زدن، خصومت ورزیدن، کینه خواستن، برابری کردن، چسبیدن، میل کردن، طمع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
Repartee
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
उत्तर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
pertanyaan balik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
การโต้ตอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
отповідь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
tegenreactie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
відповідь
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جواب دندان شکن
تصویر جواب دندان شکن
دیکشنری فارسی به آلمانی